سلام بچه های عزیز...
امیدوارم حالتون خوب باشه..
که فکر میکنم هست...
این روز ها همه روزای آخر دانشگاه و میگذرونیم...
و تموم اون ۴ سال خاطره کم کم داره بارش و میبنده که بره...
قبل ازینکه این پست و بنویسم
یه متن بلند بالا نوشتم پر از احساس و مرور خاطرات...
از شانس گند من ارسال نشد و
پاک شد..
لعنتی !
دیگه حوصله ندارم دوباره بنویسم...
حالا یه روز روضه میخونم اشکتونم در میارم....
امروز من و محدثه رفتیم پارک و
همچون دو انسان فرحیخته تحقیق و نوشتیم
حالا قراره من از فردا بشینم تایپ کنم...
امروز بهار هم دیدیم..
به سلامتی و میمنت....
در اینجا اعترافی میکنم که من و محدثه رفتیم کلبه آبی
کباب ترکی خوردیم...
اینا رو میزنیم جز هزینه های تحقیق...
بهار و ندا و آزاده حواسشون باشه..
خوب ما رفتیم...
نوش جونت...
لعنتی!!!!!!!
در حل مفسد فی الارض بود این!!!
راستی وبو آپ کردم یه سری بزن!!!
هر دوتا رو میگم...
هم اون یکی
هم این یکی!!!!!!!!!!!!!!!!
متوجه شدی که!!!