همیشه با هم...

دوستان با وفا سایه گستر لحظه های تلخ و شیرین روزگارند...سایه مان برقرار...

همیشه با هم...

دوستان با وفا سایه گستر لحظه های تلخ و شیرین روزگارند...سایه مان برقرار...

سفرهای علمی..


وای بچه ها...دلم گرفته داغونم....

دارم پروژه فرنیا رو انجام میدم...

جمعه من و بهار داریم میریم قلعه رود خان...

کاش بقیه هم بودین...

مریم که کتک میخواد چون داره میره ماسوله و با ما نمیاد...بزنمش؟

محدثه هم که درگیر مهموناشه...

امروز بهار تو گردشگری ارائه داره....

بعد باید بریم گوشت بخریم.....الان بهار میگه :


- بگو دیگه ...پلو یا نون...؟


نون آقااااا..نووووووووووووووووووووووووون!


دلم گرفته.....دلم میخواد بمیرم....آره در اون حدم....

خدایا...

ای وای بدبختی...



سلام دوستان از هم پاشیده...

اینروزا سرمون خیلی شلوغه...

محدثه که درگیر مهموناست و کوزت شده....

ما هم از هر طرف غم و غصه داریم...

غم و غصه پایان نامه...ترجمه ی انفرادی....و پروژه فرنیا...

منم طبق معمول دقیقه نودم...

امیدوارم سوتی نشه فقط ترم آخری.....

جمعه من و بهار داریم میریم قلعه رودخان...

شاید مریم بیاد...

کاش محدثه هم بیاد....

دلم کمی گرفته....وای حس میکنم خیلی سر در گمم..!

روزای از هم گسیختگی



خوب میبینم که سون عین جلز متلاشی شده.....

خسته نباشین واقعا....

همون روز از فرط عصبانیت یه پستی اینجا گذاشتم اما بعد حذفش کردم....

شما اصلا چه میدونین ۷ چیه...

همتون یکین...هفت نیستیم...هفت تا یکیم!

یک

یک

یک

یک

یک

یک

یک..!


امروز پنج شنبه س....کلاس نداریم...

میخوام کلیپ و تمومش کنم...

اگرچه دیگه ذوقی ندارم....

اصلا دیگه کلیپ معنایی نداره....

اما خوب محدثه تهدیدم کرده تا شنبه باید حاضر شه...

دلم به شدت گرفته.....حالم خیلی بده...کیه که بفهمه؟